آینده مواجهه با فروپاشی: بین تهدیدات هزارهگرا و امید به نوآوری

پیشبینی سقوط فاجعهبار جهانی منطقی است. شاربونیه فروپاشیشناسان را متهم میکند که امیدوارند «شور و تسلیم» مرتبط با «هشدارهای هزارهگرا» از گذشته تاریخی را «بازگرداندن» کنند. او مشارکت کنندگان را «جامعه ای از مؤمنان» می نامد، اما با این وجود، این افراد متعصب را از انسان شناسان جدی مانند جرد دایموند یا فیلسوفانی مانند والتر بنجامین، متفکران معقول و منطقی که با اصطلاحات علمی فرآیند زوال تمدن ها را توصیف می کنند، متمایز می کند.
واضح است که شاربونیر معتقد نیست که یک فروپاشی قریبالوقوع است، که لزوماً به این معنی نیست که او به سبک خوشبینی استیون پینکر پایبند است. شاربونیه مقاله خود را در سال 2019 نوشت و آن را به عنوان مشارکت خود در بحثی ارائه کرد که در آن زمان در محافل روشنفکری فرانسه زنده شده بود. پس از یک بیماری همه گیر بی پایان، آیا او امروز نیز همین قضاوت را می کند؟
یادداشت تاریخی
گایا هرینگتون یافته های مطالعه MIT را با تاریخچه توسعه اقتصادی در نیم قرن گذشته مقایسه کرد. او توضیح میدهد: «با توجه به دورنمای نامطلوب فروپاشی، کنجکاو بودم ببینم کدام سناریوها با دادههای تجربی امروزی نزدیکتر هستند. به هر حال، کتابی که این مدل جهانی را ارائه میکرد، در دهه 70 پرفروش بود، و تا به حال چندین دهه دادههای تجربی داشتیم که مقایسه را معنادار میکرد. اما در کمال تعجب نتوانستم تلاشهای اخیر برای این کار را پیدا کنم.»
آیا او باید شگفت زده می شد؟ برخی ممکن است تعجب او را شگفتانگیزترین جنبه این موضوع بدانند، به ویژه از سوی یک «متفکر سیستمی». KPMG خود بخشی از سیستمی است که همه – از جمله حسابداران KPMG – را تشویق میکند تا به جای تهدیدات «مشترک و وجودی» روی تهدیدات محلی تمرکز کنند.
با این وجود، یافته های او مهم است. کنجکاوی او شایسته تحسین ماست. هرینگتون پس از بررسی روندهایی که از سال 1972 تسلط یافته است، این بینش را ارائه می دهد: «دو سناریویی که نزدیکترین همسویی را نشان می دهند، توقف رشد را در حدود یک دهه آینده نشان می دهد، که قابلیت استفاده از رشد مستمر را به عنوان هدف بشریت در قرن بیست و یکم زیر سوال می برد. ” اکنون، این یک مشاهده سیستمی عالی است. او خاطرنشان می کند که تاریخچه ای که او بررسی کرده است “نشان می دهد که برای تغییر مسیر جامعه تقریبا دیر است، اما هنوز خیلی دیر نشده است.”
هرینگتون مفهوم “رشد مستمر” را مقصر می داند. این نشان میدهد که موفقیت اقتصادی را احتمالاً میتوان در شرایطی غیر از رشد دید. اما هر فردی که از قدرت واقعی اقتصادی یا سیاسی برخوردار است، امروزه همچنان بر رشد به عنوان کلید منحصر به فرد موفقیت پافشاری می کند. گاردین با آرامش خاطر نشان میکند که «دولتها عمدتاً به دنبال بازگرداندن اقتصادها به رشد اقتصادی معمول هستند، علیرغم هشدارهای بلند مبنی بر اینکه ادامه رشد اقتصادی با پایداری ناسازگار است». این چیزی است که به آنها آموزش داده شده است. این چیزی است که رای دهندگان مشروط به انتظار آن هستند. اگرچه ممکن است گهگاه به آن سخن بگویند، اما دولتها و صاحبان امور مالی از نظر فلسفی از صرف انرژی خود برای رویارویی با «چالشهای وجودی مشترک» بیزارند.
هرینگتون با اطمینان خاطر به گاردین توضیح داد که «ما هنوز یک انتخاب داریم تا با سناریویی که به سقوط ختم نمی شود، همسو شویم. با نوآوری در کسب و کار، همراه با تحولات جدید توسط دولت ها و جامعه مدنی، ادامه به روز رسانی مدل دیدگاه دیگری را در مورد چالش ها و فرصت هایی که برای ایجاد جهانی پایدارتر داریم، ارائه می دهد.
دو کلمه کلیدی در توصیه هرینگتون ممکن است بر خوش بینی او سایه تردید ایجاد کند. او به «نوآوری» اشاره میکند، اما ما از آن چیزهای زیادی داشتهایم و به نظر میرسد که عمدتاً در مسیر اشتباهی قرار دارد، تمرکز بر رشد. او میخواهد این مدل را «بهروزرسانی» کند، کاری که انجام داده است، اما آیا واقعاً معتقد است که هیچ یک از تصمیمگیرندگان سیاسی از آن پیروی خواهند کرد؟
او با اطمینان خاطر میگوید: «انجام کارهای خوب همچنان میتواند سودآور باشد»، اما همانطور که جف بزوس، مارک زاکربرگ و دیگران نشان دادهاند، در دنیای واقعی، انجام کارهای بد همچنان سود بیشتری به همراه دارد.