رکود جهانی ناشی از همه گیری تنها بخشی از یک بحران مالی 20 ساله است
ضعف طولانی مدت ناشی از مشکلات ساختاری عمیق از بهبود کامل اقتصادی پس از سال 2007 جلوگیری کرده است.
از سال 1978، هر ساله بانکهای مرکزی جهان برای جویدن چربی در جکسون هول در گراند تتونز گرد هم میآیند. ستارگان امسال تأثیرگذارترین بانک مرکزی در بین همه آنها – جروم پاول – است و بازارهای مالی به تک تک کلمات رئیس فدرال رزرو آمریکا وابسته خواهند بود.
پاول چیز زیادی را فاش نمیکند و دلیل خوبی دارد: او چیز زیادی برای گفتن ندارد. او نگران تورم است، اما نشانههایی نیز وجود دارد که با افزایش نرخ ابتلا به ویروس کرونا، اقتصاد ایالات متحده کند میشود. سرعت بهبودی در بریتانیا، آلمان، چین و تقریباً در هر جای دیگر معتدل است. کمبود مواد و نیروی کار وجود دارد. در دنیایی از قرنطینه، قرنطینه و محدودیتهای سفر، حفظ مدلی که حول حرکت بدون اصطکاک افراد، قطعات و امور مالی ساخته شده است دشوارتر است. زنجیرههای تامین جهانی تحت فشار هستند.
نادیده گرفتن این مشکلات به عنوان بادهای معکوس موقتی که در زمان معین خود را منفجر میکنند بسیار آسان است. یک ارزیابی دقیقتر این است که اقتصاد جهانی در میانه یک بحران طولانی است – همانطور که اولین سمپوزیوم جکسون هول برگزار شد – و پاول و همکاران نمیتوانند در مورد آن انجام دهند.
بانکهای مرکزی در 12 سال گذشته مقادیر زیادی پول ارزان را به اقتصاد جهانی سرازیر کردهاند، و به یک معنا موفق شدهاند زیرا رکود بزرگ دهه 1930 تکرار نشده است. اما بهبودی کاملی که با توافق نیو دیل و هزینههای نظامی در جنگ جهانی دوم ایجاد شده بود، وجود نداشته است. و این به این دلیل است که مشکلات ریشهای و ساختاری دارند تا موقتی و چرخهای.
استراتژی بانکهای مرکزی جدید نیست، اما اکنون اجرا شده است. آنها نه تنها در 18 ماه گذشته بلکه در 20 سال گذشته وام گرفتن را آسان کردهاند. در چند هفته گذشته کلمات زیادی در مورد اینکه چگونه جنگ طولانی ایالات متحده در افغانستان با فاجعه پایان یافت و آنچه در ابتدا موفقیت آمیز به نظر میرسید در واقع شکست بود، نوشته شده است. در واقع، همین ارزیابی را میتوان در مورد تحولات اقتصاد جهانی انجام داد، جایی که سقوط مالی سال 2008 و رکود ناشی از بیماری همهگیر در سال 2020 بخشی از یک بحران طولانی دو دهه است. در هر دو مورد، شکافها فقط با گذشت زمان آشکار شدند.
زمانی که آلن گرینسپن، رئیس وقت فدرال رزرو، سخنرانی افتتاحیه را در جکسون هول در آگوست 2001 ایراد کرد، حتی نکات ضعیفی از اتفاقی که قرار بود بیفتد، وجود نداشت. این نقطه اوج تکنوکراسی لیبرال، پایان یک دهه قدرتمند برای اقتصاد ایالات متحده بود. در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون، بیکاری کم بود، کسری بودجه حذف شد و ایالات متحده رهبری فناوریهای دیجیتال جدید را به دست گرفت. این کشور چین را تهدید کمی میدید، به همین دلیل بود که کاخ سفید از پذیرش درخواست پکن برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی در آن سال خوشحال بود. این احساس که همه مشکلات بزرگ حل شده اند در موضوع جکسون هول منعکس شد: سیاست اقتصادی برای اقتصاد اطلاعات. کمتر از دو هفته بعد، 11 سپتامبر اتفاق افتاد.
تبلیغات
حملات تروریستی به ایالات متحده منجر به ارزیابی مجدد شتابزده مفروضات پس از پایان جنگ سرد شد. صحبت از اینکه چگونه لیبرال دموکراسی تنها بازی در شهر بود، و اینکه مزایای اقتصاد بازار باعث گسترش رفاه و ارزشهای غرب در هر گوشه از جهان میشد، اکنون کمی توخالی به نظر میرسد.
با این حال، تمایل به استقرار قدرت دولتی فقط در حوزه نظامی اعمال میشود. پس از یازده سپتامبر، کاخ سفید نسبت به تشدید مقررات در وال استریت، علاقه زیادی به اعزام نیرو به افغانستان یا عراق داشت. آنچه از تلاش های نیو دیل برای مهار سفته بازی های مالی بیش از حد باقی مانده بود، توسط کلینتون در اواخر دهه 1990 حذف شد. نرخهای بهره پایین، نظارت ناکافی، باور مسیحایی مبنی بر اینکه بازارها هرگز اشتباه نمیکردند و طمع ترکیبی سمی بودند. دوران تصدی گری اسپن در فدرال رزرو اساساً داستان حبابها یکی پس از دیگری بود، و زمانی که بزرگترین حباب در سال 2007 ظاهر شد، به دیگران واگذار شد تا این آشفتگی را برطرف کنند.
این شروع معادل اقتصادی کووید طولانی بود: نه یک فروپاشی کامل، بلکه یک بیماری ضعیف کننده و طولانی مدت که از بهبودی کامل جلوگیری کرده است. نزدیکترین مشابه تاریخ، رکود بزرگ دهه 1930 نیست، بلکه رکود طولانی اواخر قرن نوزدهم است، جایی که بیش از دو دهه عملکرد متوسط اقتصادی با یک بحران مالی شدید در سال 1873 آغاز شد. هیچ فروپاشی بزرگی در اقتصاد جهانی وجود نداشت. در آن زمان هر دو، اما، مانند امروز، رشد بهرهوری ضعیف بود، دستمزدها راکد ماندند و واکنشهای منفی علیه تظاهرات قبلی جهانیسازی وجود داشت. تصادفی نیست که پوپولیسم ایالات متحده ریشه در دهه 1890 داشت.
در آن زمان، انضباط تحمیل شده توسط استاندارد طلا به این معنی بود که بانکهای مرکزی نسبت به امروز فضای کمتری برای مانور داشتند. با این حال، افسردگی طولانی مدت در نهایت به دلایلی که امروزه مرتبط است، به پایان رسید.
همانطور که اکنون وجود دارد، اواخر قرن نوزدهم دوره نوآوری سریع فناوری بود. تلفن، تصاویر متحرک، وسایل نقلیه با موتورهای احتراق داخلی همگی در حال توسعه بودند. در نهایت، استفاده از این محصولات جدید باعث افزایش بهره وری و ارتقای استانداردهای زندگی شد.
در اواخر دهه 1890 نیز کارگران ماهیچه های خود را خم کردند. پوپولیسم یک اثر دوگانه داشت: منجر به سازماندهی کارگران خود در اتحادیه های کارگری شد و توسعه دولت های رفاه را تسریع بخشید. اتو فون بیسمارک، اولین صدراعظم آلمان، محافظهکار بود، اما میتوانست حس حقوق بازنشستگی را برای افراد مسن ببیند. به همین ترتیب، صنعت گران اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دریافتند که افرادی که برای آنها کار میکنند، مصرفکننده نیز هستند و برای خرید کالاهایی که تولید میکنند باید درآمد کافی داشته باشند. قوانین ضد تراست برای از بین بردن انحصارات وضع شد.
درس های این دوره آشکار به نظر میرسد. فن آوری های جدید را در آغوش بگیرید، اما مطمئن شوید که آنها برای خیلی ها، نه برای تعداد کمی، مزایایی به همراه دارند. رفتار قدرت بازار شرکتهای بزرگ در همه بخشها را زیر نظر داشته باشید و فعالیتهایی را که تازهواردها را خفه میکنند، به شدت تحت فشار قرار دهید. به جای ترس از افزایش سهم درآمد ملی برای نیروی کار، استقبال کنید. ارائه آموزش و شبکه ایمنی رفاهی سخاوتمندانه مناسب برای تشویق مردم به سمت صنایع در حال رشد.
رویدادهای 18 ماه گذشته ممکن است پایان این بحران طولانی را تسریع بخشد. دولت ها چاره ای جز ایفای نقش فعال تر در اداره اقتصاد خود نداشته اند، کمبود نیروی کار منجر به افزایش دستمزدها شده است و بانک های مرکزی دیگر به عنوان پاسخی برای همه مشکلات دیده نمی شوند. هنوز راه زیادی در پیش است، اما اگر اکنون نه، چه زمانی؟